۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

ارتباط دختر و پسر

ارتباط دختر و پسر به قصد شناخت یکدیگر و به نیت ازدواج یا ...


وعده ازدواج و بهانه شناخت خصوصیات رفتاری از مهمترین عواملی است که ارتباط بین دخترها و پسرها را در جامعه ما توجیه می کند. بخصوص دخترها که معمولاً با وعده ازدواج تن به دوستی می دهند.

اما جوان امروز در ارتباط با جنس مخالف خود به دنبال چیست؟ ازدواج، عاطفه، محبت، وقت کشی، عشق یا ...؟

روان شناسان معتقدند، میل و کشش به جنس مخالف از نظر فیزیولوژی یک نیاز طبیعی، فطری و روانی است. آنان می گویند در تمام فرهنگها و کشورها ، پسران و دختران در سن بلوغ اولین نگاه و گرایش را به سوی جنس مخالف ابراز می کنند. اما مرز این کشش در هر فرهنگی تعریف شده است، برای مثال در جوامع غربی و سایر جوامع غیر مسلمان ارتباط میان دو جنس مخالف به خود فرد سپرده شده و هر شکلی از این ارتباط مورد پذیرش جامعه و فرهنگ آن است. اما در کشورهای مسلمان و برخی فرهنگها این ارتباط محدود است و در مواردی به فضای سیاسی و اجتماعی جامعه بستگی دارد اما رابطه دخترها و پسرها در جامعه ی ما چگونه است؟

در گذشته های نه چندان دور ارتباط بین پسرها و دخترها مانند امروز مورد توجه نبود. سن ازدواج پایین بود ارتباطات به شکل وسیع نبود، از این رو کنترل بیشتری بر جوانان صورت می گرفت، اما واقعیت این است که بسیاری از جوانان امروز در ارتباط های خود به ازدواج فکر نمی کنند، به اعتقاد جامعه شناسان در جامعه امروز وجود مسایل اقتصادی، نگاه دوگانه جامعه مدرن و سنتی، فراگیری اطلاعات و دانش و پدیده جهانی شدن که مبتنی بر ارزشهای دینی نیست، احساس دو گانه ای را در این نسل پدیدار کرده است.

یک صاحبنظر در این باره می گوید: غرایز احساسی عاطفی و اخلاقی جوان برگرفته از فضیلت های نهفته در ذات اوست که با نکات متعالی و دستورات حیات بخش اسلامی می تواند مورد سنجش عمیق قرار گیرد. آنچه که جوان متهور و متحول امروز ایران طلب می کند، مسلماً آشفتگی ها و نابسامانی های غربی نیست. وظیفه ی والدین ، مربیان و مسئولان است که در زمینه مسائل جوانان به خصوص ارتباط دختر و پسر، روح، فکر و اخلاق اجتماعی آنان را مدنظر قرار دهند و بر این محور که بسیار حساس و پیچیده است، برایشان تعیین تکلیف کنند. اگر فرهنگ ازدواج صحیح را به جوان آموزش ندهیم، غرایز جوانی او ممکن است رشته اخلاق را گسسته و او را به بیراهه بکشد.

اما آیا ارتباط بین دو جنس همیشه به پیوندهای عاطفی و صمیمانه منجر می شود؟ آیا این نوع ارتباط نمی تواند به زمینه های علمی، فرهنگی و ... محدود باشد؟ یک صاحبنظر در این باره می گوید:

«از آنجا که در جامعه ما نگاه دوگانه ای نسبت به این مسئله وجود دارد، نتوانسته ایم به تعریف قابل قبولی در این باره برسیم به همین دلیل نوع نگاه به دو جنس مخالفی که کنار یکدیگر قرار می گیرند، عمدتاً با سوء ظن و سوء نیت همراه است و به معنای ناخوشایند موضوع یعنی دوست دختر و پسر تعبیر می شود. در حالی که می توان به جوانها آموزش داد که مباحثه و مکالمه با یک غیر همجنس در صورتی که بر محوری صحیح انجام گیرد، شاید حتی مزیت اخلاقی و اجتماعی و شخصیتی برای او و جامعه در برداشته باشد.»

چرا ارتباط ناسالم

برخی کارشناسان تربیتی تحلیل اینگونه رفتارها و تفکرات را به اِعمال محدودیت های غیر منطقی به جوانان نسبت می دهند و می گویند که وقتی جوان عرصه را بر خود تنگ ببیند و نتواند خود را از نظر عاطفی و اخلاقی با محیط تطبیق دهد و مربیان، معلمان و برنامه ریزان نهادهای آموزشی و تربیتی نیز نتوانند به احساسات و تمایلات منطقی و احساسی او پاسخ دهند، جوان سرخورده به اجتماع پناه می برد و سعی می کند چیزهایی را که طی سالهای زندگی از او دریغ شده است به هر ترتیب ممکن حتی با هنجارشکنی به دست آورد.
متفکر و صاحبنظری همچون ارد بزرگ نیز معتقد است:

«در جامعه ایی که هدفمندی و تلاش وجود دارد ، کار و کوشش ارزش دارد و فرمانروایان زمینه پویش را فراهم می آورند ناراستی هایی همانند دوستی نابهنجار دختر و پسر گل نمی کند »

عده ای نیز تنگناهای اقتصادی ، گسترش ارتباطات، فردگرایی و بی تفاوتی به ارزش ها را دلیل این گونه رفتارهای اجتماعی می دانند و معتقدند این دلایل موجب شده بسیاری از جوانان امروزی نسبت به ازدواج دید مثبتی نداشته باشند و به نوعی از زیر مسئولیت تشکیل خانواده شانه خالی کنند. یک روان شناس در این باره می گوید:

«متأسفانه مشکلات مالی و تصویب قوانینی که به نوعی حقوق زنان را در جامعه تضمین می کند از عواملی است که موجب شده پسران زیر بار ازدواج نروند. از سوی دیگر بسیاری از جوانان در این زمانه ترجیح می دهند خوش باشند. از این رو به ازدواج با نگاه منفی می نگرند اما از آنجا که زن و مرد هر دو به هم نیازمندند و رفع نیازهای عاطفی و احساسی آنان در حال حاضر از طریق ازدواج به سختی امکان پذیر است، متأسفانه شاهد گسترش ارتباطات از نوع ناسالم هستیم.»

این روان شناس دلیل این گونه نگرش نسل جدید به ارزشها را بی توجهی مسئولان به نیازهای جوانان می داند و می گوید:

«از آنجا که در موقع بحران نتوانستیم مسائل روز را به موقع هنجاریابی کنیم اغلب جوانان امروزی این حق را برای خود قائل شده اند که به سوی رفتارهای فرد گرایانه گرایش یابند و هنجارهای اجتماعی را نادیده بگیرند.»

وی سوء رفتارها، اضمحلال اخلاقی، رواج بی بندوباری، پریشانی و بی ثباتی احساس و عواطف را از عواقب بی حد و حصر ارتباط جنس ها نام می برد و می گوید:

«اگر اینگونه ارتباطات به عادت تبدیل شود دیگر چیزی به نام هسته یا کانون خانواده شکل نخواهد گرفت. سن ازدواج بالا می رود، جنس ها نسبت به هم بی اعتماد و بی تفاوت می شوند و در نهایت خانواده ای شکل نمی گیرد و به این ترتیب شاهد گسترش بسیاری از مسایل رفتاری، ناهنجاری های اخلاقی و حتی بهداشتی در جامعه خواهیم بود. اینجاست که نقش کارشناسان علوم دینی و تربیتی در هنجاریابی و جایگزینی هنجارهای متعادل و مرام تربیتی صحیح و متعالی که مورد پذیرش خانواده، فرد و نهادهای اجتماعی باشد روز به روز آشکارتر می شود.


دیدگاه اسلام

به طور طبیعی زن و مرد به عنوان دو پیکره جامعه انسانی به زندگی مشترک با یکدیگر نیازمندند . در شرع نیز به پیوند میان این دو سفارش بسیار شده است، از این رو اخلاقی ترین، معنوی ترین و انسانی ترین جلوه پیوند زن و مرد در ازدواج تجلی پیدا می کند و هر نوع رابطه (جنسی) که خارج از قانون ازدواج باشد، مشکلات متعددی را از لحاظ اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی به بار می آورد.
در جوامع غربی که پایه های اخلاق دینی و مذهبی سست و ضعیف است، رابطه زن و مرد از چارچوب قوانین و هنجارهای موجود تجاوز می کند . به طوری که ارتباط آزاد دختران و پسران به شکل طبیعی و غریزی جریان دارد و از اینجاست که ریشه های فساد اخلاقی شکل می گیرد و بنیاد اجتماعات بشری را متزلزل می کند.

اما اسلام چه حد و مرزی برای ارتباط بین زن و مرد قائل است؟
خداوند در قرآن می فرماید: زنان پلید برای مردان پلیدند و مردان پلید برای زنان پلید و زنان پاک برای مردان پاک هستند و مردان پاک برای زنان پاک . اینان از آنچه درباره ی ایشان می گویند برکنارند ، برای آنان آمرزش و روزی نیکو خواهد بود. ( نور / 26)
از دیدگاه اسلام ارتباط دوستانه و صمیمی میان دو جنس مخالف فقط در چارچوب ازدواج معنا دارد. البته حضور در اجتماع با رعایت موازین اسلامی و حفظ حجاب ظاهری و درونی در عرصه های علمی و مشارکت های اجتماعی قابل قبول است. اما خارج از این چارچوب برای ایجاد ارتباط ، اسلام ازدواج موقت یا دائم را توصیه می کند. از این رو در اسلام رابطه دوستی بین دختر و پسر معنا ندارد. اما به شرط رعایت ضوابط اسلامی منعی برای این ارتباط نیست و چه بسا اینگونه ارتباطات زمینه ساز دوستی های فکری ، معنوی و عقلی هم بشود.

اما وقتی جوانان تن به ازدواج دائم نمی دهند و جامعه قدرت پذیرش ازدواج موقت ، بخصوص در مورد دختران را ندارد، برای پاسخ به نیاز جوانان و سر و سامان دادن به رابطه دختر و پسران چه باید کرد؟

خداوند در این باره می فرماید : به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنی ورزند که این برای آنها پاکیزه تر است ، زیرا خدا به آنچه می کنند آگاه است و به زنان با ایمان بگو که دیدگان خود را از هر نامحرمی فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که از آن پیداست.... ( نور / 30 و 31 )

و در ادامه می فرماید : کسانی که وسیله ی زناشویی نمی یابند باید عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بی نیاز گرداند... ( نور 33 )

اساس هر نظمی در جهان به نظم در رابطه دو جنس مخالف بر می گردد. اگر این نظم برقرار نشود جامعه به سوی انحطاط می رود. مشکل این است که ما در بسیاری از موارد بخصوص در مورد مسائل اقتصادی از غرب الگو گرفته ایم که این مورد موجب بسیاری از ناکامی های اقتصادی و فاصله طبقاتی و فقر در جامعه شده است، در حالی که اگر موازین الهی و اسلامی در جامعه پیاده شود، شاهد این بحرانها نیستیم. یک جوان وقتی عدالت اسلام را ببیند، خودش می خواهد روابط آزاد نداشته باشد و این قید را با طیب خاطر می پسندد. این یک اصل رهایی بخش است که نباید با جنس مخالف ، ناسالم برخورد کنیم. در عین حال جامعه نیز باید بسترسازی کند تا شرایط ازدواج دائم فراهم شود. اما در یک کلام برای حل بحران های اجتماعی ، راهی جز بازگشت به مبانی سنتی و سنت های اصیل دینی نداریم.

دانایی

سرآمد دشواری و سختی دانایست ، و دانا چشم خویش را بر بسیاری از زیبایی های زود گذر گیتی خواهد بست .
اُرد بزرگ



http://psychlogy.mihanblog.com/post/1441

دلواپس حوادث آینده نباشیم

در پایین ، نوشته ایی خواهید خواند در مورد زنی که زندگیش پر بود از مشکل و نگرانی و اضطراب و اگر شما هم گرفتاری هایی نظیر مشکلات او دارید دست وپایتان را گم نکنید چه دلواپسی واضطراب در حقیقت عکس العملی بیش نیست وعکس العمل را هم می توان خیلی زود عوض کرد وعکس العمل نا خوشایند را باعکس العمل خوشایند معاوضه نمود حالاببینم چکاری می توان برای رفع عادت اضطراب ودلواپسی شما کرد منکر این حقیقت نیستند که همه ما غم وغصه ونگرانی هایی در زندگی داشته ایم وبنحوی از انحنا نیز آنرا حل وفصل کرده ایم وحالا که نگاهی به عقب وبه آن لحظات اضطراب انگیز می اندازیم می بینیم که صحیح وسالم از همه ان گرفتاری ها پیروز بیرون آمده ایم
بعبارت دیگر دوره های بحرانی زندگانی ما در واقع خطر ناکتر از ادوار دیگر حیات مان نبوده است .ناگفته اشکار است که اگر بنشینیم ومرتبا بخود بگوئیم که در این هفته یا در ماهها وسال هی آینده اوضاع واحوال بر چه منوال خواهند بود نه تنها مشکل امروز خود را حل نکرده ایم بلکه عمر شیرین خود را به بطالت گذرانده ایم از دست دوستان ما نیز کاری برای ما ساخته نیست این دوستان پس از اینکه قصه درددل ها ودلواپسی های ما را گوش کردند با خونسردی می گویند (غصه نخور دلواپس نباش )وحال انکه راه چاره را برای بر طرف ساختن دلواپسی ها بما نشان نمی دهند .
کلودپالمر در کتاب خودزیر عنوان خطرهای انسان بودن موضوع دلواپسی ها را بدقت زیر رو کرده می نویسند (در مورد حالات دلواپسی واضطراب چکاری از دست ما ساخته است آیا واقعا امیدواریم کاری در این زمینه از دست ما بر اید ؟چنانکه در سطور پایین خواهیم دید کلید معما در همین جا نهفته است آیا واقعا کاری از دست ما ساخته است است یا نیست ؟

http://www.davidjayspyker.com/djs_paintings/2000/images/return.jpg

خانم ماری ب وقتی که به ما مراجعه کرد می گفت جدا امیدوار است کاری کند که دیگر دچار دلهره ودلواپسی نشود وحتی از ما می خواست که به شیوه روانکاوی بکمکش بشتابیم خانم م چهل وهفت سال سن دارد شوهرش شغل پا بر جای مطمئنی دارد ومرد آرام وخوش نفسی است واکنون در خانه راحتی زندگی خوش ومطبوعی دارند .به بچه های سه گانه خود افتخار می کنند دختر ارشد شان اخیرا ازدواج کرده واکنون در یکی از شهرستانها زندگی می کند دختر دیگر وپسرشان که به ترتیب 19وبیست ویک سال دارند با انها زندگی می گند دختر به شغل منشی گری مشغول است وبه ان راضی پسر نیز در یک مدرسه فنی مهندسی سرگرم تحصیل است ملاحظه می کنید که هیچکدام از انچه گفته شد نمی تواند موجب دلواپسی باشد وحال انکه مریم خانم بیچاره در زندان دلواپسی های خود اسیر وزندانی است ودرزنج از هر چیز غصه دار می شود خستهخ است ووقتی سر از خواب بلند می کند موجی از ترس های موهوم او را در می گیرد مثلا غالبا حس می کند که خیلی زود حادثه ترسناکی جلو چشمش اتفاق خواهد افتاد ولیکن از عواقب آن نا اگاه است نگران سلامت خویش است پیوسته خیال می کند که سلامت شوهرش وبچه هایش در خطر است چند روزی بود که از دختر خبر ونامه ای نرسیده بود این بود که پیوسته با خود می گفت (نکند بلائی به سرش امده )نکند مریض است واز این قبیل ؟ام بالاخره پستچی در زد ونامه ای از دخترش آورد وقتی که چشمش به نامه افتاد جرات نمی کرد آنرا باز کند برای اینکه می ترسید خبر بدی در آن باشد روز دیگر کار مهمی برایش پیش آمد ه بود ولیکن او خود را قادر به انجام آن نمی دیدشما ممکن است بگویید که مشکلات شما بر خلاف گرفتارییهای خانم م جنبه واقعی دارد وخواب وخیال نیست درست است اما اگر در مورد مشکلات واقعی زندگی اضطراب ودلواپسی به خود راه بدهید این خود نشان می دهد که عکس العمل شما هم در قبال گرفتاریها ی زندگی همانا غصه خوردن ومضطرب شدن است واز این حیث با خانم فرقی نخواهید داشت راه نجات شما همانا راه نجاتی است که پیشنهاد به خانم م ب کردیم .روانکاوی که معالجه روانی مریم را به عهده گرفت با حوصله هرچه کاملتری به قصه دلواپسی وغصه هالی او گوش داد تا آنکه کم وبیش به ریشه آن همه پ یبرد گفتم کم وبیش راست است
منظورم اینست که ریشه دلواپسی ها آنچنان در اعماق شخصیت آدمی فرو رفته است که بسختی می توان رد پای آنرا بدقت ودر اسرع وقت نشان کرد بعضی از محققان بر این عقیده اند که ریشه دلواپسی های ما را باید در حادثه تولد ما جستجو کرد تجربه تولد کودک برای مادر ناگوار است اما در عین حال منتظر چنین حادثه ای هست وبه عبارت بهتر می داند که چه پیش خواهد امد در صورتی که نوزاد اوجز محیط گرم ونرم زهدان (رحم )مادری از چیزی اطلاعی ندارند بچه در راه تولد حس می کند که بزور او را از یک محیط راحت وتاریک وارد دالان تنگ می کنند وبعد نیز یک دفعه احساس می کند که وارد دنیای شده است که نور وسرما ان برایش بیگانه است شاید علت دلواپسی های ما همین حادثه ناگوار باشد بهر تقدیر نیاز نداریم که فعلا"در این باره اصرار بورزیم مریم هم مثل شما همیشه در اضطراب ونگرانی بسر می برد منتهی علت گرفتاری های وی این بود که در کودکی مورد بی لطفی پدر ومادر قرار گرفته بود .مهم این بود که مریم خیلی خوب متوجه شد که علت دلواپسی ها ونگرانی ها ی همه کسانی که به نگرانی ودلهره مبتلا هستند در خود ماست منتها به اشیا ء واشخاص وحوادث زندگی روزمره ما می چسبد هر دفعه به چیزی یا کسی .شاید اگر به جنبه مضحک وخنده آور دلواپسی های خودوقوف یابیم بهتر بتوانیم آنرا مرتفع سازیم اگر بتوانیم به جنبه مضحک نگرانی های خود پی ببریم ویا حتی بدان بخندیم یقین است قدم بزرگی در راه بر طرف ساختن ان برداشته ایم مریم سرانجام یاد گرفت که بوقت فرا رسیدن موج اضطراب ونگرانی با خود بگوید (باز این غول بی شاخ ودم نگرانی ودلهره بازی خود را از سر گرفته است چرا حالا بدم این یکی چسبیده است ؟)
حالا برگردیم به سئوالی که قبلا مطرح ساخته بودم مبنی براینکه آیا واقعا دلمان می خواهد از این حالات رنج اور نجات پیدا کنیم نگرانی یک فعالیت روانی است وغالبا"نیز جانشین یک فعالیت جسمانی می شود عجیب اینست که فعالیت را لازمه وجود خود می دانیم ولیکن در عین حال از کاروکوشش خوشمان نمی آید .اجازه بدهید اندکی این موضوع را روشن تر بکنیم مریم در کودکی خیلی کار می کرد ومشکلات عدیده روزمره را می بایستی حل وفصل می نمود در مورد شوهر وبچه هایش نیز دائما "هیجانات وعواطف مختلفه ای بدو دست می داد واما حالا دختر ارشدش بخوبی وخوشی شوهر کرده ودر هر خوش آب وهوا ئی زندگی ارامی دارد بچه های دیگر نیز هر کدام بکاری مشغولند ودیگر چندان سربارمادر وپدر خود نیستند مریم کارش باین خلاصه شده است که رختخوابشان را بیندازد غذایشان را تهیه کند همین وبس ودیگر مثل گذشته مجبور نیست دائما موظب رفتار وگفتار انها باشد .
از اینها گذشته شوهرش از او مسن تر است وراوابط جنسی انان دیگر نقش چندانی در زندگیشان ندارد مریم زن باهوش سالمی است روح وجسمش دیگر مثل گذشته سرگرمی های مفید ورضایت بخشی ندارند ودر نتیجه چون نیروی جسم وروح وی بسمت فعالیتها ی مفید هدایت نمی شود این است که مفر دیگری که قبلا یعنی در کودکی بدان دست یافته بود پیدا کرده وان دلهره است فعالیت روانی ما وقتی که مفر راضی کننده ای برایش وجود ندارد بطرف فعالیت های دیگری که قبلا بدان آشنا بوده است متمایل می گردد هر چند که این فعالیت برای روح وجسم فرد مضر باشد .چنانکه می دانیم دلواپسی واضطراب نمونه ایست از فعالیت های مضر بالا که در حقیقت گاه موجب بروز بیماری های جدی خطرناکی می شود اما مهم اینست که چیزی در روحتان هست که از اضطراب ونگرانی خوشش می آید وحتی از آن لذت می برد آلفرد هیچکاک که این همه فیلمهای دلهره اور تولید کرده ودر مصاحبه رادیویی اخیر خود گفته است که مردم بیک اندازه ترس ودلهره احتیاج دارند راست است دلهره برای انکه مطبوع باشد نباید از حد بگذرد یعنی مدت دلهره نباید زیاد طولانی باشد خوب پس برای اینکه از شر دلهره نجات یابید باید فعالیتهای مفیدی را جانشین آن کنید ولیکن از طرف دیگر چیزی در شما هست که از کار و کوشش همتنطوری که گفتم خوشش نمی اید مراد ما از کار وکوشش هماناد ست زدن بیک تجربه تازه است وحال انکه همه ما از دست زدن به تجربه باید بما تحمیل کنند باید ذوق حادثه جوئی وکشف تجارب تازه را در خود پرورش دهیم همانطوری که به غصه خوردن ونگرانی عادت کرده ایم باید خود را به کشف تجارب جدید عادت دهیم حالا سفارش هائی بشما می کنم تا بمدد ان حالات نگرانی واضطراب خود را با یک قسم فعالیت مطبوع معاوضه کنید .
نخست آنکه -باید جای افکار منفی را در ذهن خود به افکار مثبت بدهید باید مرتبا در خاطر مجسم کنید که در دنیائی زندگی می کنید که در اصل خوب وشایسته است قبول کنید که باید بسبب نعمت هائی که بشما ارزانی شده است شاکر ومننون باشید بمن اعتراض نکنید که این یک راه حل کلی است بلکه یک لحظه فکر کنید ببینید بسبب چه چیزهائی باید شکر گزار باشید فعلا به آن طرف قضیه که ناراحتی های شما کدامست فکر نکنید وباور کنید که اشیاءواشخاص دور وبرتان برای اینست که موجب شادی وروح شما بشوند حالا در گوشه ای بنشینید وآن نوع زندگی را مجسم کنید که براساس اصول مزبور برای خود مهیا ساخته اید هر شب بوقت خواب این نکته را با خود تکرار کنید که هر وقت که نگرانی ودلهره به سراغتان امد بیدرنگ تصویر خوش بالا را در ذهن خود مجسم کنید که مردم با شما دوست هستند وبسبب نعمتهائی که بشما ارزانی شده است باید شاکر باشید مریم سرانجام بدین نتیجه رسید که دوتا مریم وجود دارد مریمی که غضه خور ودلواپس است مریمی که جسور ودلیر است هر وقت که می دید حالاست که بار دیگر دچار دلواپسی ودلهره شود جستی می زند وبا خود می گفت (ها حالا رفتم توی جلد مریمی که دلیر وخوش بین است شما هم بد نیست به این بازی اقدام کنید اگر برایتان امکان دارد ومی توانید مثل مریم مدتی ادای هنر پیشگان را در بیاورید شما هنر پیشه ای هستید که که دلواپس ونگران است وبا مشکلات عدیده ای روبرو است ولیکن هنر پیشه نباید از زندگی خصوصی خود در صحنه چیزی حس کند زیرا هنر پیشه وظیفه اش اینست که تماشاگران را راضی کند وبرای اینکه تماشاگران راضی شوند باسد ادای یک ادم خوش بین دلیر وبا اعتماد بنفس را در آورد وباصطلاح غم وغصه های زندگی روزمره وشخصی خود را موقتا"هم که شده فراموش کند باید به تماشاگران نشان بدهد که قادر است نقش یک آدم خوش بین را بازی کند
شما هم مدتی هنر پیشه شوید چه عیبی دارد غم هاواضطرابتان را به روی خودتان نیاورید ودر برابر مردم نقش یک آدم شجاع را بازی کنید از صدا ولبخند ولحن کلام واز طرز راه رفتن آدم های شجا ع تقلید کنید .اگر مدتی به این نحو عمل کنید متوجه خواهید شد که دیگر آن آدم دلواپس ومضطرب پیشین نیستیدبالاخره عوض غذای بد ونامطبوع اضطراب غذای مطبوع دیگری به جسم وروح خود بدهید یعنی کاری برای خود تدارک ببینید مردم نیز کاری در یک گروه باستانشناسی که بدنبال کشف یک شهر باستانی بود برای خود پیدا کرد وهر روز به امید اینکه بزودی اشیاع عتیقه گرانبهایی از دل خاک بیرون خواهد اورد دقایق خوشی را می گذراند دوستان زیادی برای خود در این گروه پیدا کرد می گوئید که هیچکدام از سفارش های بالا برای شما تازگی ندارد وخیلی ها به این سفارش ها عمل کردند وسودی هم نجستند
ولتر نویسنده فرانسوی در سال 1750کتابی به نام ساده دل نوشت قهرمانان این کتاب در فصل اخر کتاب پس از ختم یک سلسله حوادث فاجعه امیز ودردناک بالاخره به صلح وآرامش مطبوعی رسیدند وتوانستند بقیه زندگی را به آرامی طی کنند وسر خوشبختی انان این بود که بالاخره به این نتیجه رسیدند (باید به گاو وگوسفند خودمان برسیم وزمین خودمان را شخم بزنیم )بنابراین همان طوری که مریم بالاخره کشف کرد راه فرار از نگرانی اینست که سر خودتان را بکار خلاقی گرم بکنید .چرا از همین فردا اگر باغی دارید به شخم زدن ان بپردازید ویا اگر گاوی دارید به دوشیدن شیر ان شروع بکنید اگر اهل کارهای فکری هستید چرا تصمیمی نمی گیرید از همین فردا یک کتاب خوب بخرید و آنرا بخوانید وچیزی یاد بگیرید . ارد بزرگ جمله بسیار حکیمانه ایی دارد او می گوید : زمانی که نیروهای درون خویش را انکار کنیم نگرانی در درونمان لانه می کند .
بعقیده من چنانکه بارها در ضمن جوابهای مشکل گشا نوشتم بهترین راه رفع مشکلاتی که از نوع نگرانی ودلهره اینست که قلم بردارید داستان بنویسید تا هم ذهن نویسندگی خود را پرورش دهید وهم اینکه شر حالات دلهره اور را از سر خود وا کنید اما قدم مهم اینست که اقدام کنید کاری کنید چیزی بوجود آورید تا نگرانی دست از شما بر دارد .

اس ام اس فلسفی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

انسان های آزاده دل شکسته و پر غرور ، خود را از تیررس نگاه دیگران پنهان می کنند . فردریش نیچه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

میدان پیمان های گسسته ، همچون مردابی دهشتناک است که باید از آن گریخت . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای نادان پیرایه ای سزاورتر و زیباتر از خاموشی نیست . بزرگمهر

اس ام اس فلسفی|new2new.mihanblog.com
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هنر آموختن گوش کردن است . گادامر

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چه زیبایند آنانی که همیشه لبخندی برلب دارند . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در میان امواج ، در جاده های پر فراز و نشیب و درد دریاها به دنبال خوشبختی می دویم ، در حالیکه خوشبختی در اینجاست . هوراس

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به لاک پشت ها نگاه کنید، آنها تنها وقتی پیشرفت می کنند که سرشان را از لاک خود بیرون می آورد . جیمز بریانت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

شایستگان آنانی هستند که آفریننده و منجی اند . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


درخشان ترین تاجی که مردم بر سر می نهند در آتش کوره ها ساخته شده است . چارلی چاپلین

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


یکبار پشیمان نشدم بر اینکه چرا گفتم ولی باره ندامت بردم به آنچه گفتم . فلمز

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


آنانکه هنجار وجودیشان در نابودی داشته های دیگران است و خود بی میوه اند را باید به کارهای بدنی واداشت تا بدین گونه خیری برای همگان و خویش داشته باشند . ارد بزرگ

ادامه در آدرس زیر :
http://www.new2new.mihanblog.com/post/198

با شایعات و خبرهای نادرست چه کنیم ؟

http://media.farsnews.com/Media/8708/Images/jpg/A0534/A0534387.jpg

دفعه بعد که شایعه ای رو شنیدید و یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید!
در یونان باستان سقراط به دلیل خردودرایت فراوانش موردستایش بود.
روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت:
سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟
سقراط پاسخ داد:
"لحظه ای صبر کن. قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تو میخواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی."
مردپرسید:
سه پرسش؟
سقراط گفت:
بله درست است. قبل از اینکه راجع به شاگردم با من صحبت کنی، لحظه ای آنچه را که قصد گفتنش را داری امتحان کنیم.
اولین پرسش حقیقت است. کاملا مطمئنی که آنچه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟
مرد جواب داد:
"نه، فقط در موردش شنیده ام.
"سقراط گفت:"
بسیار خوب، پس واقعا نمیدانی که خبر درست است یا نادرست. حالا بیا پرسش دوم را بگویم، "پرسش خوبی" آنچه را که در مورد شاگردم می خواهی به من بگویی خبر خوبی است؟
"مرد پاسخ داد:"
نه، برعکس…
"سقراط ادامه داد:"
پس میخواهی خبری بد درمورد شاگردم که حتی درمورد آن مطمئن هم نیستی بگویی؟"
مرد کمی دستپاچه شدوشانه بالاانداخت.
سقراط ادامه داد:
"و اماپرسش سوم سودمندبودن است. آن چه راکه می خواهی درموردشاگردم به من بگویی برایم سودمنداست؟
"مرد پاسخ داد:"
نه، واقعا…
"سقراط نتیجه گیری کرد:"اگر می خواهی به من چیزی را بگویی که نه حقیقت دارد و نه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من میگویی؟
دانشمند سرشناسی نظیر ارد بزرگ نیز به حقیقتی جالب اشاره می کند او می گوید : روان خود را با خبرها و داده های نادرست به بند نکشیم .

درسی که از این بزرگان می توان گرفت این است که اگر هر سخن بی پایه و اساسی را گوش کنیم وجودمان آشفته و پریشان می گردد و آرامش خود را از دست خواهیم داد .

طلاق بحرانی جهانی

http://scrapetv.com/News/News%20Pages/Health/Images/divorce.jpg

طلاق یک پدیده و اقدام مذمومی است که زشتی و ذمت این عمل و اقدام بر همه افراد در همه جوامع آشکار است ، اما بروز همین پدیده در کشورهای مختلف و در بین جوامع متفاوت است.
طلاق در کشورهای غربی به دلیل آنکه پایه های انسجام و ماندگاری خانواده ها چندان استوار نبوده به سرعت اتفاق می افتد و براساس آمار و اطلاعات مطبوعات غربی بیشتر این جدایی ها ریشه در مسایل اخلاق دارد ، اما زوجین در فاصله ای کوتاه اقدام به ازدواج مجدد می کنند.
در کشورهای آسیایی و در حال توسعه طلاق به سرعت اتفاق نمی افتد ، اما با صنعتی شدن جوامع در آسیا و جهان سوم این پدیده در این جوامع نیز رو به رشد است.
براساس سنت ها طلاق در کشورهای آسیایی در نوع خود بسیار متفاوت تر از غرب است و در حالی که در کشورهایی مانند ایران که معمولا مردم " خانواده ها " با هم دیالوگ های طولانی در شبانه روز دارند ، رخ می دهد؛ و این وضع می تواند کل یک خانواده را دچار مشکل سازد همانطور که ارد بزرگ می گوید : "گسستن دو همسر می تواند خاندانی را از هم بپاشد". اما این شرایط در کشور ژاپن دقیقا برعکس است زنان و مردان ژاپنی در سکوت و کمترین صحبت ممکن در حال جدا شدن از هم هستند.
نتایج یک تحقیق و بررسی در ژاپن فاش کرده است که زوج های ژاپنی در طول شبانه روز بسیار اندک با یکدیگر صحبت می کنند و در فکر گرفتن طلاق هستند.
این بررسی نشان می دهد که 40 درصد از زوج های ژاپنی بسیار کم صحبت هستند و کمتر از 30 دقیقه در شبانه روز با هم صحبت می کنند.
زنان ژاپنی بیشتر از مردان به گرفتن طلاق فکر می کنند و عملا زندگی با همسر خود را غیر ممکن می دانند.
نتایج این بررسی از هزار و 200 زوج ژاپنی فاش کرد که زوج هایی که در سن بالای 40 سالگی به سر می برند، کمترین زمان را برای گفت‌وگو با یکدیگر صرف می کنند که از نیم ساعت در شبانه روز کمتر است.
این در حالی است که بیش از یک سوم این زوج ها، هیچ عشق و علاقه ای به شریک زندگی خود ندارند و در اندیشه جدا شدن هستند.
در عین حال زنان ژاپنی اشتیاق بیشتری برای جداشدن از همسران خود نشان می دهند.
این بررسی نشان داد که عمده ترین شکایت زنان از شوهرانشان، سیگار کشیدن زیاد، نوشیدن مشروبات الکی و نامرتب بودن ظاهر آنهاست در حالی که شوهران از شلختگی، نداشتن مهارت در آشپزی و اندام نامناسب زنان خود رنج می برند.
رسانه های داخلی ژاپن از افزایش طلاق در این کشور در سال 2007 خبر دادند، بعد از اینکه قانون جدیدی در این کشور به همسران سابق حق داد نیمی از حقوق و درآمد فرد را تصاحب کنند
در ایران نیز میزان طلاق کم نیست و براساس آمارهای ارایه شده از مراجع ذیربط به ازای 12تا14ازدواج در ماههای اخیر در سال 1386حدود پنج یا شش مورد به طلاق می انجامد .
کارشناسان اعتقاد دارند که شهر نشینی و زندگی صنعتی " ماشینی" این بلا را بر سر خانواده ها آورده است و نفوذ فرهنگ غرب و وجود ماهواره ها و وسایل ارتباط جمعی در این زمینه بی تاثیر نیست.
ما امیدواریم که مسوولان دست اندر کار و کارشناسان طرح و فکری عملی بیندیشند تا هر چه بیشتر از میزان طلاق ها در کشور کاسته شود و کانون خانواده ها گرم و گرمتر بماند .

هفت جمله بسیار زیبا از ارد بزرگ



ارد بزرگ : سفر ، نای روان است برای اندیشه و آرمان بزرگ فردا .


ارد بزرگ : روان خود را با خبرها و داده های نادرست به بند نکشیم .


ارد بزرگ : زمانی که نیروهای درون خویش را انکار کنیم نگرانی در درونمان لانه می کند .


ارد بزرگ : در جامعه ایی که هدفمندی و تلاش وجود دارد ، کار و کوشش ارزش دارد و فرمانروایان زمینه پویش را فراهم می آورند ناراستی هایی همانند دوستی نابهنجار دختر و پسر گل نمی کند .


ارد بزرگ : آدم خودساخته ، بازیچه بادهایی که به هر سو روانند نمی گردد .


ارد بزرگ : آفتاب زندگی مرد و زنی که بدون هم به میهمانی می روند بسیار کم فروغ است .


ارد بزرگ : راه مبارزه با اندیشه نادرست ، پرداختن بر اندیشه درست است . هر راه دیگری ، ریشه کجروی را نیرومندتر می سازد .



چگونه فردی جالب و خوش مشرب باشیم؟

http://img3.travelblog.org/Photos/5811/172482/f/1270479-piknik-0.jpg

همه می خواهند که از نظر دیگران خوب و باحال باشند، اما اکثرا نمی توانند. این کار هیچ رمز و رازی ندارد. فقط باید بدانید که چطور باشید و چطور رفتار کنید. راه های مختلفی برای رسیدن به این منظور وجود دارد.
در اینجا به چند نکته اشاره می کنیم تا بدانید که چطور از نظر دیگران باحال جلوه کنید. این کارها را انجام دهید و بعد خواهید دید که چقدر دوستانتان علاقه مند به رفت و آمد با شما می شوند.
نامزدی خوب و خوشگل پیدا کنید
یک نامزد خوب همیشه شما را پیش اطرافیان سربلند خواهد کرد و باعث می شود که از نظر دیگران فرد ارزشمندی جلوه کنید. چرا؟ چون یک فرد خوب و زیبا حتماً دوستان زیادی دور و بر خود دارد، شما هم با آنها آشنا خواهید شد. و دوستانتان حتماً بدشان نخواهد آمد که با کسی رفت و آمد کنند که افراد زیادی را می شناسد. زیاد به دوستانتان زنگ نزنید
سعی کنید زیاد دنبال دوستانتان نرفته و مدام به آنها تلفن نکنید. حد مشخصی برای این مسئله وجود ندارد، اما دقت کنید همیشه کمتر از مقداری که آنها به شما زنگ می زنند به آنها زنگ بزنید. همیشه با قصد و منظور به دوستانتان تلفن کنید
فقط برای حرف زدن به دوستانتان تلفن نکنید. تلفن هایتان را کوتاه کنید. فقط یکبار زنگ بزنید. و اگر لازم بود برایش پیغام بگذارید. اگر آنها با شما تماس نگرفتند، دوباره به آنها زنگ نزنید مگر اینکه مسئله ای ضروری پیش آمده باشد. مثلاً اگر می خواهید شام بدهید و دوست دارید که آنها را هم دعوت کنید، و آنها با شما تماس نگرفتند، مشکل خودشان است. شما نباید دنبال آنها بروید. خوب لباس بپوشید
مردم دوست ندارند با آدم های بدتیپ و ژولیده رفت و آمد کنند. البته نمی گویم وقتی می خواهید با دوستانتان بیرون بروید کت و شلوار و این چیزها تنتان کنید، اما سعی کنید همیشه مرتب و خوش پوش باشید. یادتان باشد که مردم معمولاً از روی قیافه و ظاهر در مورد افراد نظر می دهند. مطلع و آگاه باشید
مردم دوست دارند با کسی رفت و آمد کنند که بتوانند از او مطلبی یاد بگیرند. اما هول نشوید، اطلاعاتتان را زمانی در اختیار آنها بگذارید که از شما سوال کنند. چون ممکن است فکر کنند قصد پز دادن دارید. و این اصلاً خوب نیست. شوخ و بذله گو باشید
نمی گویم که دلقک باشید. اما اگر طبع شوخ دارید، کمی از آن را به دوستانتان نشان دهید. لازم نیست که منبع سرگرمی و خنده شوید. تعادل را حفظ کنید. و خواهشاً اگر می خواهید جوک تعریف کنید، سعی کنید که حداقل آنرا بی مزه تعریف نکنید که مردم جای خندیدن گریه کنند. افسرده نباشید
اگر حالتان خوب نیست، بهتر است که در خانه بمانید. به قول جامعه شناسی همانند ارد بزرگ : "با ترشرویی به میان مردم رفتن ، تنها از بیماران ساخته است ". چون مردم دوست دارند که وقتی با دوستانشان بیرون می روند به آنها خوش بگذرد. کسی دوست ندارد در آن زمان شما را مشاوره روانپزشکی کند. بله، می توانید به یکی از دوستان نزدیکتان مشکلتان را در میان بگذارید، اما وقتی یک شب با دوستان بیرون رفته اید سعی کنید که مشکل را فراموش کنید. اسرارآمیز باشید
اگر همه ی جزئیات زندگیتان را به دوستانتان بگویید، ممکن است زیاد جذب شما نشوند. همیشه چیزی را ناگفته نگاه دارید، و افراد همیشه علاقه مند به دانستن آن موضوع باقی می مانند. ضعف و ناتوانی هایتان را به کسی نگویید
هر کسی ضعف و ناتوانی دارد، اما لازم نیست که این مسئله را به اطلاع همه برسانید. اگر این کار را بکنید، آن ضعفتان را باعث شوخی و خنده ی اطرافیان می کنید. اگر نسبت به چیزی حساسیت دارید، با کسی آن را مطرح نکنید و پیش خود نگاه دارید. با افراد اجتماعی و باحال رفت و آمد کنید.

http://alldata.parsaspace.com/aks/mokhtalef/13bedar/4.jpg

اگر بخواهید همیشه افراد شکست خورده و به دردنخور را وارد اکیپ دوستانتان کنید، خودتان هم خیلی زود جزء همان ها به حساب خواهید آمد. و از طرف دیگر، اگر افراد اجتماعی و درست و حسابی را در اطراف خود داشته باشید، مردم هم همان فکر را در رابطه با شما خواهند کرد. افراد را به یکدیگر معرفی کنید
جزء آن افرادی باشید که گروه ها و اکیپ های مختلف را به هم معرفی می کنند. اگر شما دو اکیپ دوست دارید، آنها را به هم معرفی کنید. البته اگر فکر می کنید که این دو گروه به هم می خورند. و از آنجا که آنها فقط شما را می شناسند، احتمالاً وقتی با هم روبه رو می شوند در مورد شما صحبت خواهند کرد. همیشه دیر بر سر قرار بیایید
زود رسیدن سر قرار دو اشکال دارد. یکی اینکه وقتی شما وارد می شوید دیگران متوجه شما نخواهند شد. و دیگری اینکه دوستانتان تصور خواهند کرد که شما جای دیگری نداشته اید که بروید و فقط منتظر آمدن به آنجا بوده اید. اما دقت کنید که خیلی دیر هم نرسید. به حرفهایتان عمل کنید
عمل کردن به حرفها و قول هایتان به دیگران ثابت می کند که فرد قابل اعتمادی هستید و می توان رویتان حساب کرد. اما عمل نکردن به حرفهایتان، نه تنها شهرتتان را لکه دار می کند بلکه باعث می شود چند تا از دوستانتان را هم از دست بدهید. آخرین نفری نباشید که مجلس را ترک می کند
اگر شما آخرین نفری باشید که جمع را ترک کند، نشان می دهد که شما مزاحم بوده اید. اگر بخواهید بیش از حد بمانید احتمالاً شانس دعوت شدن در آینده را از دست خواهید داد. برای بیرون رفتن برنامه ریزی کنید
هر چند وقت یکبار (دوسال یکبار کافی است) برنامه ریزی کنید و دیگران را جایی دعوت کنید. همه چیز را مرتب کرده و بعد همه را دعوت کنید. تحت هیچ شرایطی خونسردیتان را از دست ندهید
کسی دوست ندارد که با کسی بیرون برود که سریعاً عصبانی شده و کنترل خود را از دست می دهد. اتفاقات بد ممکن است بیفتد و شما هم باید واکنش نشان دهید. اما لازم نیست که کنترل اعصابتان را از دست بدهید. همیشه خونسردی خود را حفظ کنید. باحال باشید
رعایت همه ی این نکات باعث می شود که در جمع دوستان به عنوان فردی باحال و خوش مشرب شناخته شوید. اما لازم نیست که برای این کار خیلی تلاش کنید. بگذارید همه چیز عادی پیش برود.

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/1/13/26365_431.jpg

زن و نگاه جنسیتى به او

زن و نگاه جنسیتى به او ، موضوعى است که امروزه در فرهنگ هاى گوناگون سراسر جهان مى توان ردپایى از آن گرفت؛ از آمریکا گرفته تا همین تهران خودمان.

از فرهنگ هایى که خود را به سلطه ی غرب فروخته اند، انتظارى جز این نیست که از سویى ، برخى حقوق مدنى را براى زنان تعریف مى کنند و در جامعه جا مى اندازند که زن و مرد برابر و یکسانند ، اما از سوى دیگر از زنان انتظار دارند که نقش یک کالاى جنسى را بازى کنند.

براى اثبات این ادعا کافى است به عرصه هایى که قرار است زنان و مردان نقشى برابر ایفا کنند، توجه کنیم تا در یابیم که حتى در چنین مواردى نیز زن نقشى برتر از یک ویترین جنسى ندارد.

در فرهنگ سنتى و حتى مدرن ما نیز کیفیت برداشت عمومى جامعه از زنان، فراتر از این نیست، چه آنگاه که زن قرار است فقط در زوایاى خانه تعریف شود، چه آن زمان که مانند عروسکى در کوچه و خیابان و محل کار به خودنمایى مى پردازد.

سیاستمداران و روشنفکران مرد غربی در پى اثبات تساوى حقوق زن و مرد، مبناى اسلام را به سخره مى گیرند، و خود را مدافع زنان معرفی می کنند حال آنکه خود آنها بیشترین ضربه را به جایگاه رفیع زنان وارد می سازند به سخن متفکر برجسته ایی نظیر ارد بزرگ « مردانی که بیشتر از جایگاه و هنجار زنان پشتیبانی می کنند خود بیشتر از دیگران به نهاد زن می تازند » . گردانندگان مرد غرب در عمل زن را در اسباب تفریح و خوش آمد خویش تعریف مى کنند، چرا که تا زنى در پى زیباتر جلوه کردن در چشم مردان به تزئین و آرایش خود مى پردازد، خود را از مراتب انسانى پائین کشیده و نقش کالا را بازى کرده است.

از طرف دیگر، وقتى که در نگاه سنتى، از زن انتظار مى رود در وهله اول، همسر خوبى براى شوهرش باشد- حال این که شوهر او چگونه مردى است و آیا نقش شوهرى خود را به خوبى ایفا مى کند یا نه، فرقى نمى کند- در حقیقت دوباره گرفتار همان برداشت جنسیتى شده ایم.
در جامعه ما، "مرد " چنان تعریف شده که با شنیدن این کلمه، وظیفه همسرى و پدرى را در نظر نمى گیریم بلکه نقش اجتماعى و مسئولیت هاى فراوان او را در ذهن مجسم مى کنیم، حال آن که کلمه" زن "، مترادف همسر است و جایگاه اجتماعى پیدا نمى کند.

آیا اگر زنان متناسب با توان و تحصیلات خود امکان رشد در موقعیت هاى اجتماعى مى داشتند و فرصت رقابت با مردان هم تراز شان که سال ها پس از آنان وارد عرصه هاى اجتماعى شده اند فراهم بود و همچون مردان فرصت آزمون و خطا پیدا مى کردند، بدون آن که زیر ذره بین باشند و پدیده اى به نام «سقف شیشه اى» در مسیر ارتقاى شغلى آنان وجود نمى داشت، آیا باز هم خیل عظیمى از زنان، احساس مى کردند که باید در نقش یک کالاى جنسى خود را در معرض خریداران قرار دهند؟

آیا اگر چنین تقاضایى از سوى مردان جامعه نمى بود و اصولاً زن حتى در بستر خانواده به شکل یک کالاى جنسى تعریف نمى شد، باز هم شاهد چنین فاجعه اى بودیم؟
و آیا مگر هر پدیده اى در جامعه از قاعده عرضه و تقاضا پیروى نمى کند؟
آیا چنین برداشتى از زن در دین مبین اسلام و در کلام خدا نیز هست؟
نگاهى به زنانى که قرآن معرفى مى کند و نقشى که براى آنان قائل است، رهنمود خوبى براى ماست ، تا ببینیم چقدر به آیات الهى پایبند بوده ایم:

داستان آسیه، داستان عجیبى است. او زنى است که اتفاقاً در جایگاه همسرى تعریف نمى شود، چرا که قرار است نقش اجتماعى بزرگى بازى کند و از طرفى شوهرش مردى نیست که لیاقت زنى چون او را داشته باشد. آسیه فراتر از فهم و درک بسیارى از مردان عصر خود به پیامبر زمانش، موسى، ایمان مى آورد و در این مسیر، نه تنها از دست دادن تمامى موقعیت هاى اجتماعى خود را به عنوان همسر فرمانروا به هیچ مى گیرد که شکنجه و مرگ را به زندگى در بارگاه فرعون ترجیح مى دهد و خداوند به این جهت است که او را مى ستاید.

مریم ، زن دیگرى است که در جایگاهى فراتر از نقش همسرى و حتى مادرى تعریف مى شود. خانه این دختر جوان قرارگاه ملائکه است و میوه هاى بهشتى او تعجب و غبطه ذکریا را برمى انگیزاند. مریم در جایگاه مادرى نیز نقشى کاملاً اجتماعى بازى مى کند، او خاستگاه رسالت است.

اما ملکه سبا، بلقیس، زنى مشرک است که به سوى توحید مى آید. کافى است که این فرمانروا را با دیگر فرمانروایان که در قرآن از آنها نام برده شده و همگى مرد هستند مقایسه کنیم، مردانى مثل فرعون و نمرود. سرزمین آباد سبا را ببیند در مقابل سرزمین هاى غرق ظلم و جور این حاکمان. حکومت دارى عاقلانه و منصفانه بلقیس را که پس از شنیدن پیام سلیمان، به مشورت با درباریانش مى نشیند و مدبرانه به آنها مى گوید که وقتى سرزمینى تصاحب شد، امراى آن ذلیل و خوار مى شوند، مقایسه کنیم با رفتار مستبدانه فرعون و نمرود با اطرافیانش.

ادب و متانت بلقیس را در برابر سلیمان در کنار طغیانگرى آن مردان فرمانروا در برابر معجزات پیامبران قرار دهیم. حجب او را مى بینیم در دربار سلیمان زمانى که به اشتباه دامنش را بالا مى گیرد تا از آب بگذرد و بعد پى مى برد که پا روى شیشه گذاشته است و مقایسه کنیم با تکبر فرعون. نگوییم شکوه دربار سلیمان او را خاضع کرده است که رفتار انسانى او را پیش از آن نیز دیده ایم و مگر نه این که شکوه موسى در ماجراى اژدها بر فرعون نیز ظاهر شد و مگر نه این که نمرود گلستان شدن آتش بر ابراهیم را دید؟

بلقیس به پیامبرى سلیمان ایمان آورد و سرکشى نکرد، اما مردان فرمانروا تا آخرین دم زندگى و با دیدن معجزات پیاپى، به جنگ با پیامبران عصر خود ادامه دادند.

راستى هدف قرآن از این مثال ها چیست؟ آیا قرآن نقش جنسیتى براى زن تعریف مى کند؟ پس چرا در میان تمامى فرمانروایان نام برده شده در قرآن فقط یک نفر و آن هم یک زن است که چنین نقش اجتماعى بزرگى بازى مى کند؟
چرا در میان آن همه مردان متکبر، خودسر، مستبد و ناتوان، فقط یک زن به چنین نمادى از عقل، تدبر و اطاعت فرمان خدا تبدیل مى شود؟
خداوند هیچ گاه مردم سرزمین سبا را جز به جهت آن که مشرک بوده اند، به دلیل دیگرى سرزنش نمى کند و مثلاً نمى گوید چه مردم نادانى که حکومت زنى را پذیرفته اند.

در این خطوط پایانى به جملاتى از سخنان رهبر معظم انقلاب که در دیدار گروهى از بانوان عنوان شده و راهنما و سرمشق من بوده است، اشاره مى کنم:

« فاطمه زهرا (س) در قله بشریت قرار دارد و کسى بالاتر از او نیست و مى بینیم که آن بانوى مسلمان، این فرصت و قدرت را یافت که خودش را به این اوج برساند. پس فرقى بین زن و مرد نیست و به خصوص شاید از همین جهت است که خداى متعال در قرآن کریم، آن وقتى که راجع به نمونه ی انسان هاى خوب ،و نمونه ی انسان هاى بد مثال مى زند: و ضرب الله مثلاللذین امنوا امراة فرعون (تحریم آیه ۱۱) در مقابل هم در مورد انسان بد و کج رفتار و انسانى که در جهت غلط حرکت مى کند ، به زن نوح و لوط مثال مى زند. در همه قرآن وقتى مى گوید: ضرب الله للذین آمنوا یا ضرب الله للذین کفروا، در هر ۲ مورد از زن مثال مى زند. آیا این به معناى آن نیست که ما باید از دیدگاه اسلام، به برداشت غلط و متأسفانه مستمر در تاریخ بشریت نسبت به جایگاه زن پاسخ بدهیم؟

اسلام مى خواهد بایستد و این برداشت و روش و فهم غلط از مسأله زن را- که در طول تاریخ هم وجود داشته است- تصحیح کند.
من تعجب مى کنم- جز استثناءها- چرا این گونه بوده است؟ چرا بشریت همواره درباره مسأله زن و مرد، کج فکر کرده است و مى خواهد در مقابل این بایستد؟
شما از تعلیمات انبیاء که بگذرید، در همه برداشت ها و تحلیل ها و تفکرات بشرى، جایگاه زن و مرد، جایگاه غلطى مى باشد. حتى در تمدن هاى خیلى بلند پایه دنیاى باستان- مثل تمدن روم و ایران- برداشت از زن، یک برداشت غلط است که ذکر جزئیات و بیان تفاصیل دیگر از حوصله ی این مقاله خارج است. باشد در فرصتی دیگر...

سخنانی شیرین از بزرگان

اگر کمتر به غیر ممکن عقیده مند باشیم خیلی کارها خواهیم کرد. مال اشربر

انسان بر اثر نداشتن حوصله کارش به طلاق می کشد و بر اث نداشتن حافظه دوباره ازدواج می کند . مارسل گرانشو

فرق انسان و سگ در آنست که اگر به سگی غذا بدهی هرگز تو را گاز نخواهد گرفت. تولستوی

وقتي ارتباط عاشقانه ات به انتها ميرسد ، فقط به سادگي بگوهمه اش تقصير من بود . جكسون براون

اگر از خودخواهي كسي به تنگ آمده اي او را خوار مساز ، بهترين راه آن است كه چند روزي رهايش كني . ارد بزرگ

حيله و خيانت اغلب از اشخاص ناتوان سر مي زند. لارش فوكو

به همه عشق بورز، به تعداد كمي اعتماد كن، و به هيچكس بدي نكن. شكسپير

خداوند،روي خطوط كج و معوج، راست و مستقيم مي‌نويسد. برزيلي

هيچ گاه از راستي و درستي خويش آزرده مباش چون هميشه در انتهاي هر داستان تو برنده ايي ! . ارد بزرگ

نخستين گام در راه پيروزي ، آموختن ادب است و نكو داشت ديگران . ارد بزرگ

تا زنده هستيد دل خود را زنده و شاداب نگهداريد .فرصت براي دلتنگي ومرگ بسيار زياد است . اسكار وايلد

بزرگترين بدبختي آن است كه طاقت كشيدن بار بدبختي را نداشته باشيم . باس

آنگاه كه نمي دانم چه مي گويم ، جز راستي چيزي بر زبانم جاري نيست . ارد بزرگ


منبع: Gholamreza-gholamrezablue

http://www.iran20.com/blog.php?user=gholamrezablue&blogentry_id=26802

مردان پولدار چاق‌ترند، زنان پولدار لاغرتر

>

شما وقتی پول کافی داشته باشید بیشتر می‌خورید یا وقتی فقیرتر باشید؟ وقتی درآمدتان کافی باشد، بیشتر ورزش و فعالیت می‌کنید یا وقتی باید برای یک لقمه نان به این در و آن در بزنید؟ تازه‌ترین مطالعات در کانادا، پاسخ‌های جالبی به این پرسش‌ها می‌دهد.
در این مطالعه، مشخص شده که در این مورد زنان و مردان باهم فرق دارند. به این ترتیب‌ مردان در محله‌های بادرآمد بالا، اندکی چاق‌تر از مردان محله‌های فقیرترند در حالی که در مورد زنان کاملا برعکس این موضوع صدق می‌کند؛ یعنی زنان هرچه فقیرتر، چاق‌تر.


بررسی اطلاعات به دست آمده در این نظرسنجی، نشان می‌دهد که مردان ثروتمند، حدود 5 کیلوگرم چاق‌تر از مردانی هستند که درآمدشان کمتر است اما زنانی که در محله‌های بالانشین زندگی می‌کنند، تفاوت بیشتری با هم‌جنسان خود در محله‌های فقیرتر دارند و تا 10 کیلوگرم چاق‌ترند.

توجیه تحلیل‌گران این نتایج این است که مردان پولدارتر، مشاغل کم‌تحرک‌تر دارند و به همین دلیل بیشتر مستعد اضافه‌وزن و چاقی‌اند؛ در حالی که مردان بادرآمد کمتر، اغلب ناچارند برای به دست آوردن درآمد کافی، بیشتر فعالیت کنند و حتی گاهی چند شغل داشته باشند.
اما در مورد همسران این مردان، وضعیت متفاوت است. زنان پولدارتر، که دغدغه مالی ندارند، بیشتر در فکر حفظ تناسب اندام خود هستند و بیشتر به سالن‌های ورزشی می‌روند و برای ورزش کردن، پول خرج می‌کنند.
در حالی که زنان فقیرتر، مدیریت کافی روی مسائلی که مستقیما به سلامت آنها مربوط می‌شود، ندارند. شاید یکی از علل اصلی این امر افسردگی به خاطر مسائل مالی باشد که انزوا و کم تحرکی را موجب می شود . عدم شادی در روحیه زنان تاثیر فوق العاده بدی دارد باید شاد بود و شادی را باز آفرینی کرد به قول ارد بزرگ : اگر پایکوبی و شادی نباشد ، جهان را ارزش زیستن نیست ) و به این شکل می توان از عوارض وحشتناک اضافه وزن جلوگیری نمود.

متاسفانه زنانی که درآمد همسرانشان کم است کمتر ورزش می‌کنند و کمتر به فکر تهیه غذای سالم و مفید برای خود و خانواده‌شان هستند. در این مطالعه مشخص شده این زنان بیشتر از زنان طبقه ثروتمند تمایل به مصرف فست‌فودها و غذاهای آماده دارند.
جزئیات این مطالعه در نشریه «علم و بهداشت اجتماعی» منتشر شده است. می‌توان این مطالعه را با نتایج برخی مطالعات دیگر در همین راستا، مرتبط دانست؛ مطالعاتی که نشان می‌دهد جایی که در آن زندگی می‌کنیم و شرایط محیط زندگی ما می‌تواند روی سلامت و بیماری ما، به‌خصوص روی چاقی یا تناسب اندام ما تأثیر بگذارد.
به‌عنوان مثال برخی مطالعات نشان داده نوجوانانی که محل زندگی آنها به محل‌های ورزشی یا پارک‌ها نزدیک است، کمتر احتمال دارد که چاق شوند.
یک نظرسنجی دیگر نیز که چند ماه پیش در ایالت واشنگتن آمریکا انجام شده، نشان می‌دهد که زندگی در محله‌های با سطح اقتصادی پایین‌تر، باعث می‌شود احتمال چاقی و اضافه‌وزن افراد بالاتر برود؛ به گفته محققان مجری این طرح در دانشگاه واشنگتن، تأثیر زندگی در این محله‌ها بر چاقی، به مراتب قوی‌تر از درآمد خود فرد و نیز میزان تحصیلات اوست.
این ملاحظات می‌تواند در برنامه‌ریزی‌های بهداشتی و تهیه محتواهای آموزش سلامت برای مردم با فرهنگ‌ها و دیدگاه‌های مختلف مؤثر باشد.
همچنین برای مدیران شهری نیز مهم است تا بدانند که طراحی فضاهای شهری، اماکن ورزشی و پارک‌ها و بوستان‌ها، تا چه حد می‌تواند در سلامت مردم، تأثیر بگذارد .

آرزوهای رنگی - جواد حسین زاده

آرزو می‌کنیم، آرزوهای کوچک وبزرگ.آرزوهایی که گاه رنگ خیال می‌گیرند.


آرزو کردن را از کودکی آموختیم. جلوی در مغازه به پهنای صورتمان اشک می‌ریختیم و آرزو می‌کردیم که ‌ای‌کاش پدر و مادرمان این اسباب‌بازی را برایمان بخرند. وقتی کوچک بودیم بسیار آرزو می‌کردیم و زودتر از آنچه فکر کنیم از خیرش می‌گذشتیم و سراغ آرزوی دیگری می‌رفتیم.در کودکی می‌دانستیم که راه دستیابی به آرزوهای کوچک مان، گریه کردن است حال آنکه اکنون نمی‌دانیم از کدام راه برویم تا به آرزوهایمان برسیم.

عده‌ای می‌گویند که آرزو بر جوانان عیب نیست. اما اینکه گول می‌خوریم و مدام آرزو می‌کنیم پیامدهای خاص خودش را دارد.

در واقع آرزو می‌کنیم اما زمانی که بر آورده نمی‌شود ایراد را در آرزوهای خود نمی‌یابیم و شدیدا مایوس می‌شویم. غافل از این امر که آرزو کردن فوت و فن خاص خودش را دارد و مانند هر چه در این جهان هست، حساب و کتاب دارد.
به قول ارد بزرگ : هر آرزویی بدون پژوهش و تلاش ، به سرانجام نخواهد رسید
اما یک سؤال پیش می‌آید و آن این است که این آرزو کردن چیست که آدم‌های روزگار بر سر آن سر و دست می‌شکنند ؟ راستی شما چطور آرزو می‌کنید؟
آیا در راه رسیدن و نرسیدن، دلواپس آرزو هایتان می‌شوید؟ یا اینکه به‌خود می‌گویید، آرزوهایتان دچار تقدیر سرنوشت شده‌اند و می‌گویید که قضاو قدر جلوی آنها را گرفته‌اند تا بر آورده نشوند. چه بسا نمی‌دانید شاید اگر بر آورده شوند روزگارتان سیاه‌تر از پر کلاغ ‌شود.

گاهی آنقدر دنبال آرزوهایتان می‌دوید که یادتان می‌رود، زندگی مثل یک دیکته پرغلط است می‌نویسی و پاک می‌کنی. غافل از اینکه یک روز اعلام می‌کنند: وقت تمام شد! ورقه‌ها بالا...... یا که نه آرزوهای بزرگی می‌کنید و یادتان می‌رود آرزو‌های بزرگ آنقدر باید مقاوم باشند تا تیشه سخت روز گار آنها را از پای در نیاورد! ارد بزرگ در این رابطه میگوید:به آرزوهایی خویش ایمان بیاورید و آنگونه نسبت به آنها باندیشید که گویی بزودی رخ می دهند .
آیا شما نیز آرزو می‌کنید و تا زمانی که بر آورده نشود می‌ایستید و فقط به آرزویتان با نگاه مظلومانه‌ای می‌نگرید ؟ شما نیز هنوز در پیچ و خم آرزوها متوجه نشده‌اید که سقف آرزوهایتان را در چه حدی تعیین کنید؟ آیا آنقدر آرزوهایتان بزرگ است که حتی جرات بر زبان آوردن آن را نیز ندارید ؟ که راستی آرزو چیست و چه آرزویی بکنیم تا بر آورده شود؟
آرزو شاید آن چیزی که در سخت‌تر ین موقعیت ها فکر رسیدن به آن را در ذهن پرورش می‌دهیم و آنقدر به آن توجه می‌کنیم تا در همین لحظه، همین حال آن را بیابیم. حتی اگر یافتنش سخت باشد. حال با تمام هیجانی که آرزو کردن دارد، چه آرزویی بکنیم که وقتی به آن رسیدیم آنقدر خسته نباشیم که آرزویمان همه شورو شعف خود را از دست داده باشد.
از دوستی شنیدم که می‌گفت: هر روز آرزو می‌کردم. آرزو هایم را می‌گفتم و می‌نوشتم فکر می‌کردم فقط باید آرزو کنم.آرزو می‌کردم یکی پس از دیگری، جوری که آرزوهایم روی هم انباشته شده بود. آرزوهای اولم شاکی شده بودند و می‌گفتند از خیر ما بگذر ما که برآورده نمی‌شویم پس آرزوهایت را پس بگیر تا ما رها شویم.
اول فکر می‌کردم آرزوهایم خسیس هستند و خودشان نمی‌خواهند بر آورده شوند تا از قید و بند من رهایی یابند، اما نه گویی اشتباه می‌کردم، آرزوهایم از زیر کار در برو نبودند.این من بودم که آرزوهای بزرگی می‌کردم اما تلاش‌های کوچکی.می توانم بگویم اصلا تلاش نمی‌کردم. در واقع من تلاشی نکرده بودم فقط آرزوهایم هر روز مرتفع‌تر می‌شد و تلاش‌هایم روی زمین مانده بود.
فکر کنم دچار خواب غفلت شده بودم چراکه آرزوهایم هر روز بزرگ‌تر می‌شد و من در غفلت خویش غرق بودم.فکر می‌کردم اگر مدام آرزوهایم را تکرار کنم و دست به هیچ تلاشی نزنم حتما برآورده خواهد شد، اما اشتباه می‌کردم.

در واقع نه تنها من بلکه همه آدم ها باید سقف آرزوهایشان را تعیین کنند تا بتوانند چراغی به آن آویزان کنند و فراموش نکنند آرزوی هر شخصی وظیفه هدایت او را به‌عهده دارد و راه رسیدن به آرزو‌ها این است که به جای متکی بودن به شانس و اقبال برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی کنیم.

چه بسا اگر برای آرزوهایمان در زندگی برنامه‌ریزی کنیم، هدفی می‌شود که آینده مان را رقم می‌زند و اگر درست آرزو کرده باشیم زندگی مان شیرین خواهد شد. به قول آنتونی رابینز آرزو ریشه حیات ماست، اگرچه این ریشه حیات، ما را به‌تدریج می‌سوزاند ولی همین ریشه مایه زندگی است.

از همین امروز تصویر زندگی آینده‌مان را فوق‌العاده ترسیم کنیم. ریشه حیاتمان را زیبا آبیاری کنیم. به‌خودمان قول دهیم آرزوهایی کنیم که تا حدودی برای دست یافتن آنها مطمئن باشیم و نگذاریم یاس و ناامیدی آنها را آبیاری کند.

منبع :

فروتنی فریاپت از وبلاگ ستاره کوچولو

اردوان (سومین پادشاه اشکانی و فرزند تیرداد یکم) پادشاه ایران از بستر بیماری برخواسته بود با تنی چند از نزدیکان ، کاخ فرمانروایی را ترک گفته و در میان مردم قدم می زد . به درمانگاه شهر که رسیدند اردوان گفت به دیدار پزشک خویش برویم و از او بخاطر آن همه زحمتی که کشیده قدردانی کنیم.

چون وارد درمانگاه شد کودکی را دید که پایش زخمی شده و پزشک پایش را معالجه می نماید. مادر کودک که هنوز پادشاه را نشناخته بود با ناله به پزشک می گفت خدا پای فرزند پادشاه را اینچنین نماید تا دیگر این بلا را بر سر مردم نیاورد .

پادشاه رو به زن کرده و گفت مگر فرزند شاه این بلا را بر سر کودکت آورده و مادر گفت آری کودکم در میانه کوچه بود که فرزند پادشاه فریاپت با اسب خویش چنین بلای را بر سر کودکم آورد . پادشاه گفت مگر فرزند شاه را می شناسی ؟ و زن گفت خیر ، همسایگان او را به من معرفی نمودند . پادشاه دستور داد فریاپت را بیاورند پزشک به زن اشاره نمود که این کسی که اینجاست همان پادشاه ایران است .

زن فکر می کرد به خاطر حرفی که زده او را به جرم گستاخی با تیغ شمشیر به دونیم می کنند . پسر شاه ایران را آوردند و پدر به او گفت چرا این گونه کردی و فرزند گفت متوجه نشدم . و کودک را اصلا ندیدم . پدر گفت از این زن و کودکش عذرخواهی کن . فرزند پادشاه روی به مادر کودک نموده عذر خواست پادشاه ایران کیسه ایی زر به مادر داده و گفت فرزندم را ببخش چون در مرام پادشاهان ایران ، زور گویی و اذیت خلق خویش نیست .

زن با دیدن این هم فروتنی پادشاه و فریاپت به گریه افتاده و می گفت مرا به خاطر گستاخی ببخشید . و پادشاه ایران اردوان در حالی که از درمانگاه بیرون می آمد می گفت : فرزند من باید نمونه نیک رفتاری باشد نمونه…

اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : پوزش خواستن از پس اشتباه ، زیباست حتی اگر از یک کودک باشد.

این داستان به ما می آموزد هیچ چیزی بالاتر و مهمتر از نیک رفتاری و فروتنی نیست .


منبع : http://small-star.blogfa.com/post-1175.aspx


با نقد دیگران سرخ نشویم !

انسان موجود بسیار پیچیده ی ست . اغلب دیر چیزی را می پذیرد و وقتی پذیرفت دیر آن را ترک می کند . ترک کردن امری که تبدیل به عادت شده بسیار مشکل و بعضا غیر ممکن است . تغییر ما تنها با هشدار و نقد دیگران رخ می دهد یعنی باید ما به خطا بودن راهی که می رویم پی ببریم اما پذیرفتن نقد دیگران هم خود توانی مضاعف می خواهد .
بسیاری از ما وقتی انتقادی می‌شنویم، حالتی تدافعی به خود گرفته و رنجیده یا عصبانی می‌شویم، بنابراین انتقاد را پدیده‌ای نامطلوب تلقی می‌کنیم، حال آن‌که این‌گونه نیست. ما برای این‌که بتوانیم بین انتقاد مخرب و مفید، تفاوت قائل شویم و هم‌چنین قادر شویم با انتقاد کنار بیاییم، باید بتوانیم خودمان را به‌درستی ارزیابی کنیم. به این معنی که در مورد عقاید، افکار، اعمال و احساسات خود، آگاهی و صراحت داشته باشیم.
ما نیازمندیم برای سنجش خود، ملاک‌هایی داشته باشیم زیرا در غیر این‌‌صورت، انتقاد دیگران را به‌سادگی می‌پذیریم. برای مثال، اگر همواره به شما گفته شود که کند کار می‌کنید، حتی اگر بدانید سرعت کارکردن شما مناسب است، کم‌کم آن‌را باور خواهید کرد و اگر عزت‌نفس کافی نداشته باشید تا خود را به‌طور دقیق ارزیابی کنید، آن‌گاه در مورد رفتارهای خود، شروع به معذرت‌خواهی نموده یا خودسرزنشی و احساس گناه می‌کنید.
ما از گذشته، با پیام‌های زیادی از طرف والدین یا معلمان خود، روبه‌رو بوده‌ایم و برخی از این پیام‌ها، آن‌چنان محکم به ما داده شده‌اند که هنوز هم فکر می‌کنیم واقعاً درست هستند؛ پیام‌هایی هم‌چون «امیدی به تو نیست»، «تو از عهده‌ی کاری برنمی‌آیی» و... که اگر درونی شده باشند، در ما احساس ناتوانی به‌وجود آورده و درنتیجه تمایل به پذیرفتن‌ اشتباه خود پیدا می‌کنیم. در دوره‌ی کودکی، بزرگ‌ترها درباره‌ی درستی یا نادرستی اعمال ما، اظهارنظر می‌کنند بی‌آن‌که در نظر بگیرند چرا ما آن عمل خاص را انجام داده‌ایم، از این‌رو کودکان، طوری تربیت می‌شوند که برای ارزیابی رفتار‌شان، به بزرگ‌ترها وابسته شده و به‌طور معمول بزرگ‌ترها آنان را ترغیب نمی‌کنند که برای ارزیابی خودشان، ملاک‌هایی داشته باشند.
به‌دلیل اشباع‌شدن از این پیام‌ها، ملاک‌های سنجشی که برای خود به‌کار می‌بریم، بیش‌تر وقت‌ها ما را حمایت نمی‌کنند. ما فقط آمادگی زیادی خواهیم داشت که باور کنیم بد هستیم. این، یکی از دلایلی‌ست که برخورد با خشم را برای افراد، مشکل می‌سازد، یعنی اگر کسی از آنان خشمگین شود، احساس خطاکاری، سرخوردگی و صدمه می‌کنند. اولین گام در برخورد با انتقاد، می‌تواند شناخت بعضی از این پیام‌ها باشد. بیایید به کمک پیام‌هایی که دریافت کرده‌ایم، به منشأ انتقادهای درونی خود، نگاه دقیق‌تری بیندازیم. اول این‌که بیش‌تر وقت‌ها پدر و مادران ما مشخص نمی‌کنند که فقط رفتار خاصی از ما را نپذیرفته‌اند، نه خود ما را. در نتیجه اگر کودکی کار خاصی را مطابق میل پدر و مادر انجام ندهد، احساس می‌کند فرد خوبی نیست. دوم این‌که، اگر چیزی تکرار شود، آن‌را باور خواهیم کرد. به‌طور نمونه اگر هنگام کودکی، یک‌بار به ما گفته شود که کم‌هوش‌تر یا بدتر از برادر یا خواهرمان هستیم، احتمال دارد آن‌را نپذیریم اما اگر به‌‌تکرار به ما گفته شود، ممکن است فکر کنیم شاید واقعا این گونه است. سوم این‌که، اگر پدر و مادر ما، خود را نادرست ارزیابی‌ کنند، برای مثال، خود را مستحق دستاوردهای خویش ندانند، ما نیز این‌گونه خواهیم شد. وقتی سال‌های سال به برچسبی خاص عادت کرده‌ایم، بعدها به‌سختی می‌توان بین آن برچسب و آن‌چه واقعاً وجود دارد، تمایز قائل شد.
این‌که به چه دلیل فرد مقابل، فلان حرف را می‌زند یا فلان کار را انجام می‌دهد، به شما کمک می‌کند تا با انتقاد، کنار بیایید. ممکن است فردی از شما به خاطر مسأله‌ای انتقاد کند که خودش نیز درگیر آن است اما نمی‌خواهد آن‌را بپذیرد، بنابراین این انتقاد، بیش‌تر به رفتار خود او برمی‌گردد تا شما.
ممکن است کسی از شما انتقاد سازنده‌ای کند، به این دلیل که به شما اهمیت می‌دهد و می‌خواهد شما رشد کنید و یا می‌خواهد با شما رابطه‌ای صریح و صادقانه‌ داشته باشد. شاید هم وظیفه‌ی حرفه‌ای او این‌گونه ایجاب می‌کند. متفکر شاخصی همچون ارد بزرگ در این مورد می گوید : نقد و ارزیابی بی کینه ، پاداشی است که ارزش آن را باید دانست .
گاهی‌اوقات چیزی که به‌نظر، انتقاد می‌آید، درواقع یک شوخی‌ست، بنابراین مراقب باشید! زیرا شوخی‌های نیش‌دار می‌تواند نوعی انتقاد یا تحقیر پوشیده باشد. به‌طور مثال، وقتی کسی می‌گوید: «باز هم کیک می‌خواهید، این‌طور نیست؟!» می‌تواند یک گوش‌زد تند در قالب یک شوخیِ خوب، یا یک انتقاد در مورد اضافه‌وزن شما باشد.
البته ممکن است مردم به دلیل انتقام، از شما انتقاد کنند یا شاید بنا به دلایلی، به شما حسادت ورزند، در هر حال، شما می‌توانید به‌آرامی به انتقاد گوش‌دهید.
برای مقابله با نجوای انتقاد در ذهن‌تان، بهتر است تا حدودی خودتان را تأیید کنید. این تأییدات باید بر آن‌چه که هستید، مبتنی باشد نه بر یکی از رفتارهای خاص‌تان. باارزش‌بودن، تنها به این معنی نیست که به‌طرز خاصی عمل کنید، بلکه کافی‌ست فقط خودتان باشید. این انتقادها موجب می‌شود که در زمینه‌های مختلف زندگی‌تان، پیشرفت بیش‌تری کنید چراکه نشان‌می‌دهد به آن خوبی که باید باشید، نیستید. در این‌جا نمونه‌ای از این‌گونه تأییدات را ارائه می‌کنیم:
وضعم را به همان صورت که هستم، می‌پسندم.
بیش‌ترین تلاشم را می‌کنم. گاهی موفق می‌شوم و گاهی نمی‌شوم.
انتقاد ممکن است مفید یا غیرمفید، معتبر یا نامعتبر باشد. این بستگی به ما دارد که چه‌قدر بخواهیم به یک انتقاد خاص، توجه کنیم. از خودتان بپرسید چیزی که منتقد می‌گوید، آیا واقعیت دارد یا فقط یک عقیده است؟ برای مثال «شما در این کار اشتباهات زیادی مرتکب شده‌اید»، می‌تواند یک «واقعیت» باشد اما «فکر نمی‌کنم آن لباس، مناسب شما باشد» یک «عقیده» است. به هرحال بسیاری از ما تمایل داریم به عقاید دیگران، بیش از عقاید خودمان ارزش دهیم، به‌خصوص اگر عزت‌نفس‌مان پایین باشد. باید توجه داشته باشیم که عقاید مردم، مربوط به خودشان است و ممکن است طرح عقایدشان، بیش‌تر در مورد خود آن افراد، به ما اطلاعات دهد تا ما. باید یاد بگیریم عقاید دیگران را زیاد شخصی تلقی نکنیم.
اگر فکر می‌کنید انتقادی که به شما وارد شده، صحیح است، باید حرف کسی را که از شما انتقاد کرده، تأیید نمایید اما بیش‌ازحد عذرخواهی نکنید و به‌اصطلاح، خودتان را دست‌کم نگیرید. به‌عنوان نمونه اگر کسی به شما بگوید که در کاری سهل‌انگاری کرده‌اید و شما فکر می‌کنید درست می‌گوید، بگویید: «بله! شما حق دارید. من آن‌طوری‌که باید، عمل نکردم. دفعه‌ی دیگر، به‌طور حتم وقت بیش‌تری را برای این کار اختصاص خواهم داد.» اما اگر فکر می‌کنید انتقادش صحیح نیست، آن‌را نپذیرید و با آرامش می‌توانید بگویید: «شما اشتباه می‌کنید، این درست نیست و من تنبلی نکردم، برعکس فکر می‌کنم خوب کار کردم.» اگر کسی قضاوتی کلی در مورد شما کرد که در آن موقعیت خاص، مصداق دارد، به‌طور حتم باید مواردی که مصداق ندارد را رد کنید. به‌طور مثال ممکن است کسی به شما بگوید: «شما همیشه بی‌مسؤولیت هستید» و شما حس‌کنید فقط در آن مورد خاص، این‌گونه بودید. در این مواقع بگویید: «من در آن لحظه متوجه نبودم اما معمولاً فرد متعهدی هستم.» در این‌صورت، بخشی از انتقاد را که مربوط به شماست، پذیرفته‌اید اما اجازه نداده‌اید که تحقیر شوید.
راه درست نقد کردن: به هنگام نقد کردن، به رفتار، برچسب بزنید نه به فرد. برای نمونه به‌جای این‌که بگویید: «تو واقعاً تنبلی!» بگویید: «وقتی سهمت را در کارهای خانه انجام نمی‌دهی، واقعاً عصبانی می‌شوم.»
- انتقاد را با اندکی تحسین، همراه کنید. به‌طور مثال بگویید: «من همیشه شما را به‌خاطر رعایت حق‌تقدم دیگران، تحسین می‌کنم اما انتظار دارم برای این کاری که پیش‌رو دارید، بیش‌تر وقت بگذارید.»
- در صورت امکان، پیشنهادهای سازنده‌ای مطرح کنید تا طرف مقابل‌تان، بتواند رفتارش را در آن راستا تغییر دهد. برای مثال نگویید: «بیش‌تر ملاحظه‌ی من را بکن.» درعوض بگویید: «لطفاً هروقت قراراست دیر بیایی، از قبل به من خبر بده.»
- به‌یاد داشته باشید که اگر از شخصی انتقاد می‌کنید، این امر، تا انتقاد از خود شما، فقط یک گام فاصله دارد زیرا از این به بعد، به‌خصوص در این مورد خاص، در معرض انتقاد قرارخواهید گرفت.
- تلاش‌کنید که از عقاید خود در مورد جهان، زندگی و درکل، مردم آگاه باشید. اگر باور داشته باشید که هرکس ازجمله خود شما، در هر شرایطی، تلاش می‌کند در حد آگاهی و توان خود، بهترین کار را انجام دهد، چنین شیوه‌ی تفکری موجب می‌شود تمایل به انتقاد منفی از دیگران در شما کاسته شود.
به هرحال هرچه بیش‌تر از دیگران انتقاد کنید، تمایل بیش‌تری نیز به انتقاد از خودتان به‌وجود می‌آید و شانس کم‌تری خواهید داشت که انتقاد منفی دیگران را از خودتان به‌طور دقیق ارزیابی نمایید.

اگر خود را به شیوه‌ی منفی ارزیابی نمایید، در معرض این خطر قراردارید که انتقاد دیگران را جدی‌تر از حد لازم، تلقی کنید. توجه کنید که آیا در مورد خودتان، به شیوه‌ای محکوم‌کننده قضاوت می‌کنید یا فقط مسأله را ارزیابی می‌نمایید؟ ممکن است در شرایط خاص و در مورد برخی منتقدان، مناسب باشد که از آنان بپرسید چرا آن انتقاد را مطرح می‌کنند؟ بدین‌صورت، ممکن است چیزی در مورد خودتان یادبگیرید. به‌یاد داشته باشید که وقتی از شما انتقاد می‌شود، یک‌دفعه ناراحت نشوید و با گفتن عباراتی که خودتان را تحقیر می‌کند، از انتقادهای بیش‌تر استقبال نکنید چراکه باعث می‌شود دیگران نیز با این خودتحقیری شما، موافقت نمایند

منبع : فرزانه شیدا - سایت شعر نو

اوا براون عشق آدلف هيتلر





اوا براون دختر نجيب و زيباي بود كه در روز 6 فوريه سال 1912 در شهر شلوغ مونيخ متولد شد او عاشق آلمان و حزب نازي بود اين باعث شده بود كه هنگامي كه هيتلر رهبر حزب مي آمد به عكاسخانه ايي كه او در آن كار مي كرد بيايد همه تلاش خود را مي نمود تا بهترين و زيباترين عكس ممكن را از او بگيرد او مي خواست در خطوط چهره آدلف هيتلر قدرت آلمان و عشق به سرزمين مظلومش كه پس از جنگ جهاني اول دچار بحران و هزار مصيبت ديگر بود و مجبور بود طبق عهد نامه ورساي خراج به انگليس و فرانسه بپردازد را نشان دهد او در هيتلر اين توان را مي ديد كه او مي تواند كشورش را نجات بخشد . با اين كه هيتلر هنوز شناسنامه آلماني نداشت او شيفته اين مرد اتريشي شده بود .



در سال 1932 هيتلر شناسنامه آلماني گرفت و به تابعيت آلمان درآمد آلماني كه به خاطر آن پانزده سال قبل در جنگ جهاني اول در جنگ اول جهاني در جبهه فرانسه به مدت يك سال كور و زخمي شد .
همان سال هيتلر هنگامي كه اوا براون فقط 20 سال داشت از او خواست كه با هم زندگي كنند. اين در حالي بود كه هيتلر در آن زمان 43 سال داشت .

اوا با وجود مخالفت پدرش فريدريش براون پيشنهاد آدولف هيتلر را عاشقانه پذيرفت و از آن پس تا آخرين لحظه عمر در كنار او زندگي كرد.
يك سال بعد در ژانويه 1933 هيتلر پس از پيروزي در انتخابات به صدر اعظمي رسيد و كابينه خود را با همكاري حزب دست راستي آلمان تشكيل داد. پس از اندكي با مرگ هيندنبورگ رئيس جمهور آلمان شد .
گرماي عشق اوا براون قلب زخمي هيتلر از عشق ناكام گذشته ژلي روبال ، گرمايي دوباره بخشيد او تواناست دوباره استواري و اقتدار سياسي و مبارزاتي خويش را بدست بياورد .

هيتلر پس از به قدرت رسيدن هرگز اوا براون رادر امور دولتي و سياست دخالت نمي داد و به ندرت در مراسم او را به همراه خود مي‌برد و عملا اوا در سايه هيتلر زندگي مي كرد.

اوا براون اغلب به اسكي و يا دوختن لباس براي عشقش مي پرداخت و پناه آخر آدلف بود . اين مسير را تا آخرين لحظه عمر ادامه داد .


در هنگامي كه سقوط برلين نزديك شده بود، هيتلر مايل نبود اوا براون را به همراه خود به پناهگاه زير زميني ببرد، اما اوا اصرار كرد كه مي خواهد در كنار او بميرد.

اوا 13 سال همسر غير رسمي هيتلر بود .هيتلر در روز 29 آوريل سال 1945 در مراسمي ساده كه در پناهگاه زير زميني و با حضور تعداد اندكي از جمله جوزف گوبلز ، وزير تبليغات آلمان نازي و همسرش برگزارشد‌ ، به طور رسمي با اوا براون ازدواج كرد و روز بعد هر دو خودكشي كردند و اجساد آنان را در كنار هم آتش زدند تا به دست سربازان شوروي نيفتند. با وجود اين ، سربازان شوروي بقاياي اجساد نيمه سوخته آنها را به دست آوردند.

در روز 30 آوريل سال 1945 كه پناهگاه هيتلر در شهر برلين از نزديك زير آتش ارتش سرخ بود، هيتلر با تپانچه خود خودكشي كرد و اوا در همان لحظه با خوردن سيانور روح عشقش را يك لحظه هم تنها نگذاشت گوبلز وزير فرهنگ رژيم نازي طبق وصيت هيتلر پس از مردن آن دو ، اجساد آنها را در گودالي كه از پرتاب بمب هاي متفقين پديد آمده بود آنها را با بنزين سوزاند و سپس خود همسر و فرزندانش به شكل دسته جمعي خودكشي كردند .

اوا براون هنگام مرگ فقط 33 سال داشت او فقط مدت 24 ساعت همسر رسمي عشقش بود.

نام اوا براون زني كه تنها 24 ساعت همسر قانوني آدولف هيتلر بود در كنار نام او در تاريخ ثبت شد . اوا براون دختري كه همه وجودش براي تعالي آلمان در تب و تاب بود در تمام سالهايي كه هزاران جنايت و انگ انگليس و اسرائيل و آمريكا به هيتلر چسباندن نامش پاك ماند . چون قلب او سپيد و پاك بود به قول متفكر فاخر حال حاضر كشورمان ارد بزرگ : ستايشگران ميهن مردان و زنان آزاده اند . اوا براون ستايشگر كشورش بود و در اين راه تا آخر راه را پيمود و براي همين امروز محبوب صدها ميليون آدم ميهن ميهن پرست در سرتاسر جهان است .

چند نكته ديگر از زندگي اوا براون :

نام كامل او " اوا آنا پائولا براون " است .

اوا به درس خواندن علاقه اي نداشت چون كتابهاي تحصيلي شان را سراسر توهين به تاريخ كشورش مي ديد ( كتابهاي درسي مردم آلمان توسط كشورهاي پيروز جنگ جهاني اول نوشته شده بود ) و نهايتا در سال ۱۹۲۹ مدرسه را ترك كرد. پدرش به اين مساله واكنش شديدي نشان مي دهد و در خانه مقررات به مراتب دست و پاگيرتري را به اجرا مي گذارد.
تنگناي مالي باعث شد اوا براون در يكي از عكاسخانه هاي مشهور به نام هوفمن مشغول به كار گردد و در اين عكاسخانه اوا براي اولين بار با آدولف ملاقات مي كند.
پدرش معلم و مادرش خانه دار بود. پدرش فردريش فريتز براون و مادرش فرانزيسكا فاني كرانبرگر از خانواده هاي محترم ساكن منطقه باواريا بودند .
اوا براون دو خواهر ديگر بنامهاي ايلزه و مارگارت داشت و فرزند دوم به حساب مي آمد .
پدر اوا هميشه در آرزوي داشتن يك پسر بود و قبل از تولد او نام پسرش را رودلف انتخاب كرده بود .زندگي پنج نفره آنها بسختي اداره مي شد اما پس از مدتي با ارثيه اي كه از طرف يكي از اقوام به آنها تعلق گرفت صاحب زندگي نسبتا مرفهي شدند .


منبع : کتابخانه بزرگ آریا

در بیان خشم خود جسور و منطقی باشید نه پرخاشگر

همه ما با حالت روحی خشم آشنا هستیم و در زندگی بارها آن را تجربه کرده ایم. خشم نوعی هیجان روحی است که اغلب بر اثر واکنش شخص نسبت به رفتار ناشایست دیگران بروز می‌کند. خشم می تواند یک رنجش و ناراحتی زودگذر باشد و یا یک عصبانیت تمام عیار، در هر حال پدیده‌ای کاملا طبیعی است و مانند سایر احساسات نشانه سلامت و تندرستی و عواطف انسانی می باشد، اما هنگامی که از کنترل خارج شود، می تواند به یک حس مخرب و ویرانگر تبدیل شود و پیامدهای ناگوار در محیط کار، روابط شخصی و در تمامی عرصه‌های زندگی شما به وجود آورد.همچنین خشم می‌تواند حس خود بزرگ بینی را در شما زنده کند. و زودتر ازآنچه تصور می‌کنید به سلامت شما آسیب می رساند.
خشم یک نوع احساس است که همواره بین دو حالت متغیر است: خشم می تواند عصبانیت و ناراحتی جزئی و یا در نوع حاد آن، واکنشی جنون آمیز باشد.
عصبانیت می‌تواند به دلیل حوادث و رویدادهای بیرونی و یا تغییرات درونی باشد. ممکن است شما از شخص خاصی مانند همکاران، اعضاء خانواده و یا رئیس خود رنجیده باشید و رفتار آن ها باعث عصبانیت شما شده باشد و یا ترافیک و شلوغی شهر شما را خشمگین کند.
فکر کردن و نگرانی در مورد مسائل و مشکلات روزمره و یا به یادآوردن وقایعی که قبلا باعث خشم و ناراحتی شما شده اند نیز از عواملی هستند که می توانند خشم شما را برانگیزند.

http://img.tebyan.net/big/1387/12/3985252202271132161621085715724472127106233.jpg

بیان کردن خشم، صحبت کردن پرخاشگرانه و عکس العمل تند و خشن حالتی غریزی است که اکثر ما هنگامی که خشمگین می شویم، از خود بروز می‌دهیم. ارد بزرگ در جمله ایی اینچنین می گوید آتش خشم را با آب سکوت خاموش کن .
ابراز کردن خشم به این معناست که در بیان خشم خود جسور و منطقی باشید نه پرخاشگر، این روش منطقی‌ترین راهکار برای ابراز خشم است. شما باید یاد بگیرید که چگونه رفع اتهام کنید و خود را تبرئه نمائید و چگونه به این هدف بدون صدمه زدن به دیگران برسید.
جسور بودن به این معنی نیست که قلدر باشید و به دیگران زور بگویید، بلکه به این معنی است که برای خودتان و دیگران ارزش قائل باشید و با احترام رفتار کنید و مشکلاتتان را از راه منطقی حل کنید.سرکوب کردن خشم راه حل دیگری است برای مهار عصبانیت و سرکوب خشم و جهت دادن و تبدیل آن به رفتارهای دیگر. راهکار آن هم به این صورت است که هنگامی که خشمگین می شوید، در مورد موضوعی که باعث خشم شما شده است، فکر نکنید و بجای آن به چیزهایی خوب و مثبت بیاندیشید.

...

چگونه جذاب باشیم ؟

http://www.moheet.com/image/55/225-300/558407.jpg

یکی از مهمترین رازهای رسیدن به آن جذابیت است و قبل از هر چیز باید بدانیم که جذابیت چیزی غیر از زیبایی است‌. شخص می‌تواند صورت زیبایی نداشته باشد اما بسیار جذاب باشد و هم چنین می‌تواند بسیار زیبا باشد اما اصلاً جذابیت نداشته باشد. جذابیت و گیرایی یک ویژگی کاملاً اکتسابی است و به راحتی می‌توانیم صاحب آن باشیم‌:

ظاهری آراسته داشته باشید.
تمیز و مرتب باشید، هماهنگی و پاکیزگی شما، ناخودآگاه شما را جذاب می‌کند. بعضی از افراد براساس تصوری اشتباه برای جذاب شدن به زحمت زیادی می‌افتند و خود را به شکل‌های عجیب و غریبی درست می‌کنند. مهمترین مسئله این است که مرتب و هماهنگ و در عین حال ساده باشید. نامرتب بودن حتی حرفهای قشنگ‌، مثبت و تأثیرگذار شما را ضایع می‌کند. فرزندی که همیشه پدر و مادر خود را آراسته و با ظاهری مرتب می‌بیند، ظاهر آراسته فردِ ناآشنا او را نمی‌فریبد. چون ممکن است جذب ظاهر آراسته کسی شوند که تأثیر منفی او از اثرات مثبتش به مراتب بیشتر باشد.

بیشتر سکوت کنید:
غالباً افراد به اشتباه برای این که جذاب‌تر شوند، بیشتر شلوغ می‌کنند و به خطا می‌روند. سکوت‌، یک تأثیر ذهنی و روانی بسیار قوی می‌گذارد. در سکوت‌، فرد پیرامون خود خلاء ایجاد می‌کند و هر خلایی‌، جذب را سبب می‌شود. آنها که بیشتر صحبت می‌کنند و کمتر می‌شنوند از جذابیت خود می‌کاهند، حال آن که سکوت و گوش دادن بیشتر به واقع شما را عاقل‌تر و قابل اطمینان‌تر معرفی می‌کند و این زمینه‌ای مساعد برای صمیمیت بیشتر است‌. سکوتی سرشار از اعتماد به نفس سرچشمه صمیمیت است‌.

نرم و ملایم سخن بگویید:
هنگامی که نرم و ملایم صحبت می‌کنید افراد را جذب خود می‌کنید و به راحتی می‌توانید بر روی آنها تأثیر بگذارید. آدم‌های خشن و داد و بیدادی افراد مناسبی برای اطمینان کردن‌، نیستند.

فروتن باشید :
غرور بیشترین دافعه را در اطراف شما ایجاد می کند ارد بزرگ می گوید : فروتنی ما را خواستنی می کند و دوست داشتنی . این بدین معنی است که باید به توان دیگران احترام بگذاریم همانطور که برای شخصیت خویش ارزش قائل هستیم .

فرد محترمی باشید:
بی‌احترامی به خود، به دیگران و بی‌احترامی و بی ادبی در کلام و رفتار همگی از جذابیت شما می‌کاهد. شما باید هم در ظاهر آراسته باشید و هم در باطن وارسته‌. افراد مؤدب و متین و محترم بی تردید جذابند و این جذابیت از درون موج می‌زند.
محترم و مؤدب و باشخصیت باشید، خواهید دید خود به خود جذاب می‌شوید.

زیاد شوخی نکنید اما بسیار تبسم کنید:
شوخی فراوان از انرژی ذهنی و جذابیت شما می‌کاهد چرا که شوخی فراوان به تدریج مرزهای لازم بین افراد را از بین می‌برد متبسم باشید که تبسم به چهره شما جذابیتی عمیق و ژرف می‌بخشد. در تبسم‌، سنگینی و متانت و جذابیت است‌.

قاطعیت یعنی جذابیت‌:
کسانی که شخصیت قاطعی دارند و هدفها و ارزش‌های معینی دارند، بی‌استثنأ می‌توانند افراد جذابی باشند. زیرا شخصیت‌هایی جذاب و تأثیرگذارند که بسیار مصمم هستند و اعتماد به نفس دارند. به دنبال اهداف مشخصی بودن و به آنها رسیدن اعتماد به نفس زیادی به ارمغان می‌آورد و جذابیت از وجود چنین شخصی موج می‌زند.

آسان بود، این طور نیست‌؟ فکر می‌کنم شما هم می‌توانید یکی از جذاب‌ترین و ماندگارترین‌ها باشید. معطل نشوید دست به کار شوید